تمرین
دارم فکر میکنم که چه بزرگ مردن اونهایی که برای ارزش های والا یهو از کاری یا از پیروزی ای دست میکشند، آنها که مطیع نفس لوامه ی خود اند و فرصت صحبت به نفس اماره نمیدهند...
به خودم فکر کردم، دیدم من در اون حد نیستم، اما انگار یه نیرویی یه قدرتی داره منو تمرین میده، داره منو میبره لب چشمه و تشنه برمیگردونه، هر چی هم میپرسم چرا میگه خودت میفهمی...
و حالا خودم فهمیدم، من باید با تمرین قوی بشم، باید بتونم از همه ی خواسته های نفس اماره بگذرم، باید خودم تنهایی برم لب چشمه و تشنه برگردم، من باید اینطوری بزرگ و بزرگتر بشم...
از همون روز اول که گرسنه و تشنه بودم و برای ارزشی بالاتر یاد گرفتم که هم تشنه بمونم و هم گرسنه باید میفهمیدم که داستان چیز دیگریست...
من در حال تمرینی سخت بودم
البته مطمئنا قبلش عکس از بعد تمرین به من نشون دادن، و من قبول کردم که تمرین سخت انجام بدم، من قبول کردم برای رسیدن به هدفی والا تمرین سخت بشم...
حالا اینکه تا این مرحله چگونه پیش رفتم رو باید از مربیم بپرسم ولی هر چی که هست میدونم هدفم والا و بزرگه و ارزششو داره...
حالا که یاد گرفتم همه چی رو از بالاتر ببینم میفهمم که تمام آدمهای دوروبرم در واقع مانعهای کلاس تمرین من هستند...
اینکه زیر قرض برم و کسی رو راضی نگه دارم که به من بدی میکنه، اینکه با کسایی رفت و آمد کنم که اصلا دوسشون ندارم، اینکه از کسایی که خیلی دوسشون دارم دور افتادم این ها همش موانعی هستند که گذاشتند من تمرین کنم نه اینکه بزارمشون کنار...
هر چی تمرین قوی تر، من قوی تر...
پس گله و شکایت و دست و پا زدن الکی در واقع برای خسته شدن بعد از تمرینه، بنابراین نه ناامیدی معنا داره و نه ناشکری
من سپاس گذارم از خدایی که مربی به این خوبی برای من گذاشته
خدایی که اینقدر مربی سخت گیر و شرایط خاصی رو برای رشد من گذاشته قطعا منو خیلی دوست داره
سپاس گذارم، از خدای خودم، از مربی مهربون، و از تمام موانع زندگی و میدون تمرینم...
خدایا بی نهایت شکرت
- ۰۴/۰۴/۱۸
- تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۰
آفرین
الله یارت