عشق

از دنیا بریده

عشق

از دنیا بریده

عشق

دیگر نمیتوانم دل ببندم به آدمها، به اشیای بی جان پر زرق و برق
دیگر نمیتوانم غصه ی از دست دادن بخورم
نه اینکه من خوبم، بلکه برای اینکه او خوب است
برای اینکه کسی را یافتم که زندگیم را عوض کرد
اوست خداوند بلند مرتبه و بزرگوار

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان
پیوندها

باور و شدن

دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۲:۳۹ ب.ظ

همیشه برام سخت بود شدن چیزی که باورش دارم

شاید برای خیلیا سخت باشه که باوراشونو عملی کنند، مثلا من باور داشتم که دنیا و تمام چیزهایی دارم برای خداست، اما همیشه نمیتونستم یادم نگه دارم و نمیتونستم راحت از داشته هام که باور داشتم از آن خداست و برای من نیست دل بکنم...

یا باور داشتم که نگاه کردن به نامحرم اونم بد حجاب کار بدیه و باید ترک بشه، اما گاها شیطنت و یا شاید بدی خودم مانع انجام و عملی کردن این موضوع میشد...

یا باور داشتم که خدا تمام کارهایی که به ذهنم میرسه یا نمیرسه رو میتونه انجام بده، حتی میتونه حالتو خوب کنه، میتونه دنیا رو بهت بده، اما نمیتونستم با این موضوع هم زندگی کنم...

یا باور داشتم که آخرش دیر یا زود باید بریم و دنیا جای زندگی نیست، اما این باور هم نمیتونست جلوی منو از وابستگی بگیره...

همیشه باور داشتم که باید آدم خوبی باشم، باید آروم باشم و عصبانیت بده، اما نمیتونستم تو زندگیم اجرا کنم...

الان نمیگم به تمام باورهام عمل میکنم، نمیگم آدم خوبی شدم اما...

اما قطعا یه اتفاق نبود، قطعا یه معجزه بود برای من، برای منی که زندگیم سراسر بدی و گناه بود، برای منی که لحظه ای فکرشو نمیکردم...

درست مث اینکه سر امتحان نشستی و شروع به بازیگوشی میکنی، به آخرای زمان امتحان که میرسی یهو معلمت میاد و بهت تقلب میرسونه...

انگار تمام فرشته ها اومدن پایین و با صدای بلند فریاد زدند آهااااای بیدار شووووو... دنبال چی میگردی؟؟! مگه همین آرامشو نمیخوای؟؟! مگه تو فکرشو میکردی که این همه حالت خوب بشه؟؟! پس بدون که همش کار خداست! بیدار شو، اگه آرامش میخوای همشو از خدا بخواه...

و من این بار چشمامو باز کردم، و این اول زندگی جدیدم شد...

زندگی ای که متفاوته از زندگی قبلی...

درست عین باورهام، باور به اینکه هیچی ندارم و هر چی هست از آن خداست

باور به اینکه حتی منم میتونم خوب باشم و شدم

باور به اینکه هیچ کس جز خدا نمیتونه حالمو خوب کنه

باور به اینکه به جای خواهش از بنده ی خدا، التماس خود خدا بکنم

باور به اینکه تمام امور برای خدا عین آب خوردنه...

و این باورها کاری با من کرد که به وقت نگاه های هوس آلود ذکر خدا بگم، به وقت دلبستگی یاد خدا کنم، به وقت خودخواهی انفاق کنم... و همه ی اینها مدیون بزرگی خدا هستم و بس...

و خدایا دست منو ول نکن

خدایا بی نهایت شکرت

  • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۵

نظرات (۲)

کاش میشد اسب رو زین کنم و همراهت بیام

بیام به سمت مختاری که تو باشی، مختاری که مختارانه راهش رو انتخاب کرد ولی اصرار داره بگه خودش نبوده...

میخوام با تو بیام این سفر رو، میخوام همراهت باشم ولی سخته، راهت قشنگه اما جمع کردم خودم سخته

سخته همه ی هواهای نفسانی مو جمع کنم و بندازمشون دور، سخته دیگه چیزی از دنیا نخوام

سخته مثل تو شدن، موقعی که من میخندیدم تو درد داشتی، موقعی که من سفر بودم تو درگیر بغض و درد و روزمرگی عذابت بودی...

چطوری میتونم مث تویی باشم که درد تو رو ساخته، درد تو رو قوی کرده

تو اینقدر قوی شدی که ایمان و قلب منو بردی، اما چیزی بگو که منم بتونم باهات بیام، چیزی بگو که انگیزه بشه برای رهاییم، چیزی بگو که منم بتونم همراه تو پرواز رو تجربه کنم

تو نه قهرمان زندگی منی و نه الگوی من، تو آرزوی منی

از وقتی تو رو شناختم فهمیدم تو همونی که من میخوام بشم ولی نمیدونم چطوری...

ادامه بده، نذار آرزوهام رو سرم خراب بشه، تو میتونی من بهت ایمان دارم...

تا عمر دارم عاشقانه آرزو دارم در رکابت باشم...

میخوام مث تو دور شم از زندگی روزمره، میخوام مث تو زندگی جدیدی شروع کنم، زندگی همراه با خدا...

یکی از ارادتمندان تو

جوابتون:
امیدوارم از پسش بربیام
بزن بریم رفیق

به قول صادق آهنگران

جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم 

آن سوی واقعه پیداست بیا تا برویم...

هر وقت حوصله داشتین براتون روضه می خونم آی روضه دارم زیر قبام

جوابتون:
آخ فدای آبجی مهربونم برم
تو نمیای بریم؟؟؟

هر چه میخواهد دلِ تنگت بگو! زود باش بگو دیگه! اَههههههه!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">