در تلاشم
در تلاشم برای رسیدن به آرامشی ابدی
نه از روی خودخواهی، بلکه من در حد توانم آرزو دارم همه را به آرامش ابدی فراخوانم، آرامشی که داشتنش یعنی داشتن بهشت جاویدان
من در عجبم، از امتحان سختی که از من میگیرند، در عجبم که چگونه باید کنار بیام با امتحانی که نمیدانم راهش چیست؟!
من آرزویم دادن لقمه ی دستم به نیازمندیست و شرایط و همراهانم مخالف با این کار، زیرا مثلا برای همان لقمه انتظار کشیده ام، زیرا برای همان لقمه کار کرده ام، زیرا پول ما مفت نیست، زیرا خودمان نیازمندیم
احساسی دارم مبنی بر طرد شدن، یا طرد شدن من توسط اطرافیان، یا طرد شدن همه ی اطرافیانم در ذهن من...
و من تنها کسی هستم در این جمع که میتوانم قسم بخورم با وجود خداوند هیچ گاه نیازمند نمیشویم، و قسم میخورم که کمک کردن تنگدستی نمی آورد...
من آرزویم در صف نذری ایستادن و گرفتن نذری ست، اما به شرطی که بتوانم آن را تقدیم معلولی کنم، یا نیازمندی یا کارتن خوابی، زیرا من معتقدم من نیازمند آن نذری نیستم، آن کارتن خواب نیازمند است آن معلول ندار نیازمند است، من میتوانم دست خدا شوم برای خوراندن نذری امام حسین به نیازمندان، و چرا باید نشود؟!
چرا باید در صف بایستم و با دیدن صحنه هایی که میخواهم کمک کنم اما نمی گذارند، اشک بریزم و کسی نفهمد؟!
من نمیدانم این صبر و خلاف تفکر خودم عمل کردن حکمتی دارد یا من دارم اشتباه میکنم!
آیا باید برخیزم و جلوی همه ی کسانی که به گردنم حق دارند قد علم کنم که من میخواهم از مال و جانم برای مردم و بنده های خداوند مایه بگذارم؟! یا نه! یا باید باز هم صبوری کنم؟!
میدانم که هر چه بگذرد من در راهم ثابت قدم تر میشوم، میدانم که هر روز بیشتر از دیروز از مال و جانم میگذرم، اما تا کی؟!
کاش میشد دریچه ای از نور در زندگیم باز شود که من نیز به آرزوهایم برسم...
کاش همانجا نذری ام را میبخشیدم و به دروغ میگفتم که نذری ام ریخته است؟! آیا این دروغ جایز است؟؟!
آیا من لایق دعای خوانندگان وبلاگم نیستم؟
دعایم کنید، التماس دعا
خدایا بی نهایت شکرت
- ۰۴/۰۴/۱۹
- تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۲۰
شرایط خیلی سخت و پیچیده ایه
که محیط آدم با کاری که می خواد بکنه تفاوت داشته باشه
من واقعا درکش می کنم
مثلا همین الان خودم چند تا بسته مدادرنگی خریدم که بدم به یه هیئت کودک وبی می ترسم جایی نشون بدم و بگن چرا پولت رو واسه این چیزا خرج کردی
برای همینم تصمیم گرفتم پنهانی کمک کنم
البته فهمیدم گاهی اونایی که می گن نده و چرا این کار رو می کنی و این ها آدم های بدی نیستن و اتفاقا خودشون موافق کمک کردن به بقیه اند
اما چون من روی اعصابشونم و ازم ناراحتن همه ی رفتار هام روی اعصابشونه حتی کار های خوبم....
نمی دونم باید چه کار کنم
مطمئنم راهی هست برای درست کردن رابطم باهاشون
ولی هنوز نفهمیدم چه راهی
اگه یه روز فهمیدم بهتون می گم