عشق

از دنیا بریده

عشق

از دنیا بریده

عشق

دیگر نمیتوانم دل ببندم به آدمها، به اشیای بی جان پر زرق و برق
دیگر نمیتوانم غصه ی از دست دادن بخورم
نه اینکه من خوبم، بلکه برای اینکه او خوب است
برای اینکه کسی را یافتم که زندگیم را عوض کرد
اوست خداوند بلند مرتبه و بزرگوار

آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
نویسندگان
پیوندها

معجزه ی خواب

چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۴۹ ق.ظ

همیشه ترس از نه شنیدن، ترس از رها کردن چیزی یا کسی آدم رو از فال یا استخاره باز میداره، میترسیدم از خدا بخوام نشونه برام بفرسته که مثلا فلان کار خوبه یا بد...

از وقتی یکم اوضاع فرق کرده و احساسات جدیدی در من پیدا شده، یکم جرئت کردم در موردش صحبت کنم... انگار میتونم نشونه ها رو بهتر و بیشتر بشناسم، انگار مث یه رد پا میمونه...

از اون حال قشنگی که ناخودآگاه به ذهنم آورد که آره میتونه همیشه احساساتم در اوج باشه، و اینکه احساسات این چنینی تجربه نکرده بودم...

خلاصه میخوام بگم جرئت کردم، جرئت کردم به خدا بگم که بهم نشون بده چجوری قراره حالم خوب بشه، چجوری و با کی قراره حالم خوب بشه...

دیشب قبل خواب جرئت کردم و از خدا خواستم، خودمم تعجب کردم که چرا این همه جسورانه، چرا نترسیدم که واقعیت چیز دیگه ای باشه، چرا شک نکردم؟؟!

نمیدونم شاید خواست خدا بوده که با حرف خودم اول به خودم اطمینان بده از خوابم و بعد نشونه هاشو تو خواب بهم بده...

جالب اینجاست که همون مواقع بود که با خودم گفتم من الان تازه عکسای عیدو دیدم پس اگه الان خواب اونجا رو ببینم تاثیرشو از امشب گرفته... و در عین ناباوری خواب اولمو یادم نمیاد، فکر کنم نزدیکای صبح بود که بیدار شدم چند دقیقه ای و دوباره خوابیدم، تو اون چند دقیقه اصلا یادم نمیومد که شب چی دیدیم، یادم نبود از خاطرات...

و چقدر زیبا خدا همه چی رو میچینه، حالا میفهمم که خدا چقدر میتونه قابل حس کردن و نزدیک آدم باشه...

خواب دومم اما سرتاسر از زیبایی بود، درست همونی که فکرشو میکردم، درست همونی که فال حافظم گفته بود، درست همون جایی که آرزوشو دارم، و با همون آدمها...

اینقدر زیبا بود که میخواستم تا آخر عمرم رو خواب باشم، اینقدر قشنگ بود که برای رسیدن بهش تا قیامت هم صبر میکنم...

خدایا تو چقدر زیبایی، تو چقدر قشنگ نشونه هاتو میفرستی...

اگه اینا معجزه نیستند پس چین؟؟

اگه اینا عشق خدا به بنده ش نیست پس چیه؟؟

خودم رو به خاطر گذشته ای که به غیر خدا تکیه میکردم نمیبخشم...

خدایا ببخش که دیر شناختمت...

نمیدونم دیگه چی بگم...

اسمشو میزارم معجزه ی خواب

خدایا بی نهایت شکرت

  • 💕 پسر خوب 💕
  • تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۱۴

نظرات (۱)

معجزه قشنگی بوده

خوش به حالت این روز را در تاریخت ثبت کن



این ذکر رو از یه فیلم زیبای الاهی یاد گرفتم ....ببینش اگه اهل فیلم هستی، پری داریوش مهرجویی

این برای حال خوبت ذکره

من بی‌تو دمی قرار نتوانم کرد.

 احسان ترا شمار نتوانم کرد. 

گر بر تن من زبان شود هر موئی.

 یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

جوابتون:
اهل فیلم هستم، خیلی زیاد، ولی متاسفانه نمیشه...

هر چه میخواهد دلِ تنگت بگو! زود باش بگو دیگه! اَههههههه!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">