پاک شدن

سلام

زلیخا میگفت من عشق به یوسف پاک رو با هواهای نفسانی قاطی کردم و 30 سال تاوان دادم، 30 سال نرسیدن و گریه کردن و پیر شدن و از دست دادن جوونی و دنیاش...

زلیخا بعد از 30 سال به ترسش غلبه کرد و به عامون و بت های خونش پشت کرد و شکستشون و به خدای یکتا ایمان آورد، حرف خوبی میزد، میگفت تو تنها به یوسف پاک اجازه ی عبادت و نیایش میدهی یا به همه این اجازه رو میدهی؟! میگفت حتما تو خیلی زیبایی که یوسف زیبا به هیچ کدام از زیبارویان نگاه نکرد، تو حتما زیبایی که او تنها تو را میبیند...

من چندین باره این فیلم رو میبینم، اما هیچ گاه اینقدر هیجان زده نمیشدم و اینقدر برام پر مفهوم نبوده، هیچ گاه اینقدر ذوق نمیکردم که گونه هام مث الان پر اشک بشه

واقعا زیباست..

خدا وقتی زلیخا رو رسوند که بهش ایمان آورد، از ته قلب، وقتی ایمان نداریم که خدا هم کاری نمیکنه، میگه برید از خدای خودتون طلب کنید...

راستی یه چیز دیگه، این همه داستان زیبا و اتفاقات جالب دیگه هم قبلا اتفاق افتاده، چرا داستان یوسف باید تو قرآن بیاد، البته من فکر میکنم این همه واضح تو قرآن نیومده ولی خب حدودا همینه داستانش، چرا واقعا؟!

من یه فکری به ذهنم رسید، اینکه اون داستان ها پندآموزن برامون ولی این داستان قابل تکرار... شاید خدا این داستانو گفته که به ما گوش زد کنه که من انجامش دادم و دوباره هم میتونم انجامش بدم...

منم میدونم هر وقت کامل گناه عادت کرده مو کنار بزارم به مراد دلم شاید برسم، اما چه کنم که زمان لازم داره...

هر چی که هست خیلی زیباست پاک شدن عشق زلیخا بعد از 30 سال و فرصت دادن به زلیخا از جانب خدای یکتا...

 

خدایا بی نهایت شکرت