عاشقا به خدا نزدیک ترند!!
سلام
خیلی خیلی خیلی دلم براش تنگ شده...
خیلی وقت بود سر نماز گریه نمیکردم، حتی تند تند میخوندم... اما دیشب...
دیشب قرار بود همه با ماشین ما بریم حرم، مادرجونش هم قرار شد بریم از خونشون برداریم (خونه هامون نزدیکه) و بریم حرم و از اونجا هم مادرجون بیاد خونه ی ما! خیلی امیدوار بودم و خدا خدا میکردم که اونم بیاد، اما اون نبود...
وقتی برگشتیم رفتم نماز بخونم، اینقدر دلم گرفته بود و اینقدر عشق تو دلمو میفهمیدم که قبل نماز گفتم میخوام گریه کنم، میخوام خیلی جدی از خدا بخوامش! سر نماز گریه کردم، حالم خیلی خوب شد...
باور کنید دست خودم نبود...
فقط یادمه سر سجده بعد نماز از خدا خواستم حالمو خوب کنه، با یه چیز خوب، حتی بهترش...
دیگه مطمئنم که خدا بخواد هر چیزی و هر کاری میشه، پس به خدا گفتم خدای من تو هر کاری میتونی بکنی، اصلا خودت بهم ثابت کردی که هر کاری میتونی بکنی، پس این کارم برام انجام بده...
مطمئنم که خدا صدامو شنیده، اصلا همینو میخواد، میخواد که باهاش حرف بزنیم...
اینجور وقتا که عاشقی خدا خیلی بهت نزدیک میشه، اونقدر نزدیک که گاهی میتونی حسش کنی و حرفاشو بشنوی، حالشو خیلی دوست دارم، حالی که خدا به من هدیه داده حال عاشقیه که منتظره شب بشه و برای اولین بار معشوقشو در آغوش بکشه...
خدا اگه میخواست نشه اصلا منو این مدلی نمیکرد، هر کار خدا حکمتی داره، اگه قدرتشو به رخ من نمیکشید من همیشه ناامید بودم و ول میکردم، اما حتما میخواد خبری بشه...
خلاصه دیشب من اونو از خدا خواستگاری کردم.@!@!
اگه خدا نخواد منم نمیخوام و اگه خدا بخواد منم میخوام، پس چه باکم از نرسیدن و نشدن وقتی میدونم خدا هست و خودش برنامه میریزه...
خدایا بی نهایت شکرت
- ۰۴/۰۹/۲۳
- تعداد عزیزانی که این مطلبو دیدن: ۶